نسیم خنکی بیاد و تو چای داغتو بخوری..

گاهی باران هم نمی بزند..و پنچره ها را خیس کند..

کتابت را بخوانی ...و صدای موسیقی..

کتابت را خلاصه کنی و لذت ببری از لحظاتت...یکهو تلفنی زنگ بزند و بگویند ما پشت دریم!

وای صدای دوستانت..امده اند باچند شاخه گل بابونه!

گل ها را از ته دلت بو میکنی و میگذاری توی گلدان روی میز..

برایشان چای میاوری با شکلات!

میخورید و میخندید و حرف میزنید..

بعدش اگر هنوز باران می اید میروید باهم که قدم بزنید..و بستنی ای بخورید...

رویا بافی هایم زیاد شده این روزها